8 قدم برای شخصیت قدرتمند
1. آروم باش
2. متمرکز باش
3. کمتر حرف بزن
4. کمتر واکنش نشون بده
5. تماس چشمی برقرار کن
6. قبل از حرف زدن فکر کن
7. با آدمای احمق بحث نکن
8. در دسترس همه نباش
گرگ همیشه گرگ می زاید
و گوسفند همیشه گوسفند!
تنها انسان است که گاهی گرگ می زاید گاهی گوسفند
انسانِ گرگ صِفت کم نیست
جلیقه نجات رو اگر تَن ماهی بکنید میشه جلیقه مرگ
در زندگی برای همه نسخه یکسان نپیچید
همه مثل هم نیستند
هر انسانی سه صورت دارد
اولی را به همه نشان می دهد
دومی را به دوستان و نزدیکان
سومی را به هیچکس ، چون واقعیت اوست
مشکلاتتان رابرای مردم تعریف نکنید
نیمی از آنها علاقه ای به شنیدنش ندارند
و نیمی دیگر هم از شنیدن آن خوشحال میشوند
اجتماعی بودن با همه صحبت کردن نیست
اجتماعی بودن یعنی بدونید
کجا و با چه کسی از چه کلام و لفظی استفاده کنید
همان قدر که زن را باید فهمید ، مرد را هم باید درک کرد
همان قدر که باید قربان صدقه زن رفت ، باید فدای خستگی های مرد هم شد
خلاصه مرد و زن ندارد به نقطه ما شدن که رسیدی ، سعی کن بهترین باشی
بزرگترین بدی این زندگی اینه که
هیچوقت اون چیزی رو که میخوای همون لحظه نداریش
یه زمانی بهش میرسی که دیگه برات مهم نیست
آدمی که خیانت نمیکنه دلیلش این نیست که شریک زندگیش از هر لحاظ عالیه یا آدم های بهتر سر راهش قرار نمیگیرن
فقط ذاتش رو مثل بعضیا لجن نگرفته
هیچوقت بین دوتا گشنه قرار نگیر
یکی گشنه پول ، یکی گشنه جنس مخالف.
این دوتا ذات ندارن خودشونم میفروشن
در اوایل انقلاب فرانسه سه نفر محکوم به اعدام با گیوتین شدند؛ یک روحانی ، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان
ابتدا سر روحانی را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟
گفت : خدا ... خدا...خدا... . او مرا نجات خواهد داد،
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد ، مردم تعجب کردند و فریاد زدند: آزادش کنید!
خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید؛ از او سؤال شد: آخرین حرفی که میخواهی بگویی چیست؟ گفت : من مثل روحانی خدا را نمیشناسم اما درباره عدالت میدانم؛ عدالت ... عدالت ...عدالت... .
گیوتین پایین رفت ،اما نزدیک گردنش ایستاد. مردم متعجب، گفتند : آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده! وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید؛
سؤال شد: آخرین حرفت را بزن. گفت :من نه روحانی ام که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم ، اما میدانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه میشود
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند ، تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد
فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را میگویند و به «گره ها» اشاره مى کنند
حساس کسی است که چیزهای بد کوچک را بزرگ می کند اما
با احساس کسی است که چیزهای خوب کوچک را بزرگ می کند
پسری که صبح تا شب کار میکنه میاد خونه قربون صدقت میره
میارزه به پسری که از صبح تا شب تو چت میگه عاشقتم
حشمت فردوس حرف قشنگی زد
گفت : اونایی که فکر میکنن خیلی بزرگن ، گول سایه شونو میخورن
نمیدونن که سایه بزرگشون مال غروب آفتابه
دوس داشتن بعضی آدمها مثل اشتباه بستن دکمه های پیراهن است. تا به آخرش نرسی نمیفهمی که از همان اول اشتباه کرده ای
یه چیزهایی هست نه میشه نوشت ، نه میشه به زبون آورد و نه میشه فراموش کرد
همونا میشن چروک های صورت ، موهای سفید ، بد اخلاقی های گاه و بی گاه
از آدمها بُت نسازید
این خیانت است هم به خودتان ، هم به خودشان
خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند
و شما در آخر میشوید سرتا پا کافر خدای خود ساخته
فرهنگ یعنی بپذیریم که ظاهر هرکس دو بخش دارد
چیزهایی که انتخاب خودش نیست و نباید مسخره شود
چیزهایی که انتخاب خودش هستند و به ما ربطی ندارند
من از این دنیا فقط این رو فهمیدم که اونی که بیشتر می گفت : « نمیدونم » بیشتر می دونست
اونی که قوی تر بود ، کمتر زور می گفت و اونی که راحت تر می گفت: « اشتباه کردم » اعتماد به نفسش بالاتر بود
اونی که صداش آروم تر بود حرفاش با نفوذتر بود و اونی که خودشو واقعا دوست داشت بقیه رو واقعی تر دوست داشت
اونی که بیشتر « طنز » می گفت ، به زندگی جدی تر نگاه می کرد