زن ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی شوند ، بلکه اگر دوست داشتنی باشند ، زیبا به نظر می رسند.
زیرا " حس زیبا دیدن " همان عشق است
زیاد خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی به زیادی
خوب بودنت عادت می کنند
آنوقت کافیست کمی بد شوی
همه گمان میکنند زیادی بدی
دوست داشتن کسی که معنی دوست داشتنت را نمی فهمد درست مثل توضیح دادن قانون نسبیت برای مادر بزرگت است...
تو چانه می زنی و او بافتنی اش را می بافد.
خوشبختی حاصل یک کسری است که صورتش تلاش و مخرجش توقع است
هرچه صورت نسبت به مخرج بیشتر باشد جواب بزرگتر می شود
زمانی که توقع به صفر نزدیک شود ، خوشبختی به بی نهایت نزدیک تر می شود.
وقتی به تو خیانت می کنند
انگار بازوهایت را قطع کرده اند
می توانی آنها را ببخشی اما
نمی توانی در اغوششان بگیری
اگر کسی برای ما بسیار ارزشمند باشد ، باید این راز را از او پنهان کنیم چون که گویی جنایتی را پنهان می کنیم
این واقعیت خوشایند نیست اما واقعیت دارد ، آدمها طاقت مهربانی بسیار را ندارند
دوست داشتن بعضی ادمها مثل اشتباه بستن دکمه پیراهن است
تا به اخرش نرسی نمی فهمی که از همان اول اشتباه کرده ای.
زن زندگیست و مرد امنیت
و چه خوب می شود...
وقتی مردی تمام مردانگیش را خرج امنیت زندگیش کند
و چه زیبا می شود...
وقتی زنی تمام زندگیش را خرج غرور امنیتش کند
راز دل دیوانه به هوشیار نگویید * اسرار لب یار به اغیار نگویید
از بی خبران راه خرابات نپرسید * با دل سیه هان قصه دلدار نگویید
یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشود،
پس به امید فرداها محبتها یمان را ذخیره نکنیم.
دلم نه عشق می خواهد ، نه دروغ های قشنگ ، نه ادعاهای بزرگ ، نه بزرگ های پر ادعا ...!
دلم یک فنجان چای داغ می خواهد و یک "دوست" که بتوان با او حرف زد و بعد پشیمان نشد.
اگر قاری قرآنی، ولی در درکِ آیاتش دچارِ شک و تردیدی. به انسان بودنت شک کن
اگر گفتی خدا ترسی، ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی. به انسان بودنت شک کن
اگر هر ساله در حجّی، ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی. به انسان بودنت شک کن
زندگی یعنی نخواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمی پذیرد سوختن .
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قر آن خوانده ام،یعقوب یادم داده است دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
زیاد خوب نباش ، زیاد دم دست هم نباش
زیاد که خوب باشی ، دل ادم ها را میزنی
آدم ها این روزها ، عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند
زیاد که باشی... زیادی می شوی
گر دل بدهی؛ تن ندهی باز خراب است این بار نه جام است و نه نوشابه... سراب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند چون دغدغه مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی... دل ندهی فرق ندارد... یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است
اصلا سخن از تجربه و علم و توان نیست شایسته کسی است که با حکم و خطاب است
اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد ترس از شب قبرست و سوال است و جواب است
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
و آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی